۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۱, سهشنبه
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه
10 فرمان برای جوان ماندن....
اگر میخواهید «جوان بمانید» و پیری زودرس نداشته باشید به این «ده فرمان» عمل کنید:
۱ـ از پرخوری و خوردن غذاهای مانده و چربی حیوانات خصوصاً در شب و شیرینیجات بپرهیزید؛
۲ـ تا میتوانید خون خود را پاک نگه دارید، زیرا مسمومیت ابتدای مبتلا شدن به امراض است؛
۳ـ به غیر از افراد چاق، روزانه هشت لیوان آب بنوشید؛
۴ـ شب زودتر به بستر رفته و روزها زودتر بیدار شوید؛
۵ـ همیشه مواظب مزاج خود باشید تا به یبوست گرفتار نشوید؛
۶ـ ماست را همیشه بر سر سفره داشته باشید؛
۷ـ هوای پاک در فضای سبز یا صحرا، همراه با نفسهای عمیق فراموش نشود؛
۸ـ ورزش و پیادهروی در هوای آزاد اقلاً روزی ۲ساعت انجام دهید.
(ورزشهایی مانند دویدن یا کوهنوردی برای
افرادی که آمادگی جسمی ندارند نه تنها سودی ندارد، بلکه مضر نیز میباشد،
اکثر ورزشهایی که الآن صورت میگیرد غیر طبی است، لذا ضرر آن بیشتر از
نفعش میباشد. کم نیستند پیرمردهایی که در اثر دویدنِ بسیار در پارکها
دچار سکته قلبی یا مغزی شدهاند. افراط و تفریط در همه جا موجب ضرر است.
برای بسیاری از افراد «نرمش» و عدم هیجان مفیدتر است)
۹ـ در امور جنسی افراط نکنید، خصوصاً در سنین بالا؛
۱۰ـ از مصرف دخانیات و مشروبات الکلی به شدت بپرهیزید؛
و درنهایت خود را خونسرد بار آورید و از بحثها و دعواهای بیهوده بپرهیزید.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه
جوان مؤمن و دختر روستایی..
( إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ) [کهف: ۱۳]
« ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند، و ما بر ( یقین و ) هدایتشان افزوده بودیم ».
جوانی قلبش از ایمان لبریز شده
بود. خانوادهاش او را برای کسب علم و دانش و اتمام تحصیلات دبیرستان به
شهری دور دست فرستاده بودند و در آنجا اتاق کوچکی را اجاره کرده بود. از
قضا هنگام غروب که قصد داشت به خانه مراجعت کند دختر جوانی را دید که در
انتظار ماشین ایستاده بود و در حالی که کیف مدرسهاش را در دست داشت گریه
میکرد، زیرا ماشینی که هر روز او را به خانهاش در روستا میرساند قبل از
رسیدن دختر به ترمینال رفته بود و اکنون از شدت ناراحتی گریه میکرد.
جوان به او نزدیک شد و علت نگرانی را پرسید و به او چنین گفت:
آیا کاری از دست من ساخته است؟
چرا گریه میکنی؟ دختر گفت: من در فلان روستا زندگی میکنم امروز در مدرسه
تأخیر کردهام و سعی نمودم که در موعد مقرر خود را به ترمینال برسانم امّا
وقتی به اینجا رسیدم متوجه شدم که رفقایم رفتهاند و من تنها ماندهام و
اکنون نه راه بازگشت را میدانم و نه پولی همراه دارم زیرا تاکنون به
تنهایی و بدون خانوادهام به جایی نرفتهام.
دخترک این کلمات را بر زبان
میراند و پیوسته گریه میکرد و اشک میریخت و با پروردگارش مناجات میکرد و
میگفت: خدایا! چکار کنم؟ کجا بروم؟ حالا خانوادهام منتظر من هستند.
جوان بسیار متأثر شد و سراسیمه نمیدانست به دختر چه بگوید و چکار کند.
زمان به سرعت میگذشت. هوا تاریک شده بود.
پاهای دختر تحمل سنگینی بدن او را نداشتند. از شدت خستگی و گرسنگی قادر نبود خودش را کنترل کند.
جوان به او گفت: خواهرم من
برادر تو هستم و مثل تو غریبم و در این شهر کسی را ندارم و خانوادهای را
نمیشناسم تا تو را به آنجا ببرم ولی در این شهر تنها اتاق کوچکی دارم که
میتوانم تو را به آنجا برسانم. خواهرم به من اطمینان کن و امشب را در آنجا
بمان فردا صبح تو را به مدرسهات میرسانم.
شاید خانوادهات دنبال تو بیایند و به دوستانت ملحق شوی، ان شاالله مشکل تو حل خواهد شد.
دختر به جوان اعتماد کرد و
همراه او به طرف منزلش به راه افتاد. آنها به منزل رسیدند و جوان در حد
توان از او پذیرایی کرد. رختخوابش را به او داد و خود بر روی زمین خوابید.
در این اتاق درگیری شروع شد و
معرکهی خطرناکی بود از یک طرف پسر جوان در آن سن و سال و در مقابل دختری
تنها و زیبا، آنها برای همدیگر بیتابی میکردند و در فکر یکدیگر بودند.
جایی که به جز خدا کسی از آنان با خبر نبود.
تنها خداوند مراقبت کننده و
یاری رسان چنین لحظات حساسی بود نتیجهی این خلوت هلاکت یا نجات از دیو
شهوت بود که به راستی در چنین لحظاتی هر کس در گرو ایمان و یقین خود
میباشد.
اکنون مبارزه حقیقی شروع میشود و ما نمیدانیم که پیروزی از آن کیست؟
آنجا که رسول خدا (ص) میفرماید:
« ما خلا رجل بامرأة الّا کان الشیطان ثالثهما »
هیچ مردی با زنی خلوت نمیکند مگر اینکه شیطان سومین آنها است.
شیطان مرتباً جوان را وسوسه میکرد و به او القاء میکرد که این صید گرانبهایی است که در کنار تو آرمیده است.
به او نگاه کن. به زیبایی و طراوت و شادابی او، به این عروس رایگان نظر کن.
چه کسی میداند که تو با او
چکار میکنی؟ برو در کنار او بخواب. پیوسته و به طور مستمر ابلیس به او
نزدیک میشد و او را به این کار تشویق و تحریض میکرد. دختر نیز نمیتوانست
بخوابد زیرا با جوانی ناآشنا در اتاقی به سر میبرد و در حال مبارزه و ترس
و حیرت لحظات را سپری میکرد. خواب به چشم هیچ کدام فرو نرفت هر دو درگیر
مبارزهای جانکاه بودند.
ناگهان جوان فکری به ذهنش خطور
کرد و از جایش بلند شد و در غرفهاش به جستجو پرداخت مثل اینکه دنبال
گمشدهای میگشت. ناگهان چراغی را یافت. همان چیزی که او به دنبال آن
میگشت، آن را برداشت و روشن کرد و در مقابل خود قرار داد و نفس راحتی کشید
و درست مثل اینکه دنبال اسلحهای کشندهای باشد تا دشمن سرسختش را از پای
درآورد. اکنون آن را یافته بود. پس حق داشت که باقلبی آرام و فکری راحت در
کنار آن بنشیند. این اسلحه را برای نبرد با ابلیس در کنار خود نهاد و با
وجود این آمادگی از مکر و حیلهی دشمن در امان ماند و بدون توجه به
وسوسههای او مبارزهاش را شتابی تازه بخشید.
ابلیس پیش آمد و در مقابل او
ایستاد، در حالی که زیباییهای دختر را در نظر او زینت میبخشید. او را به
طرف معصیت تشویق میکرد و فکر میکرد که این دفعه بر جوان غلبه خواهد کرد.
جوان در حالی که چراغ را روبروی
خود گذاشته بود نفسش را مخاطب قرار داد و گفت: من انگشتم را روی چراغ قرار
خواهم داد. اگر بر آتش چراغ صبر کنی و سوزش و درد آن را تحمل کنی به معصیت
اقدام کن و گرنه از خدای یکتا بترس و به آیندهات امیدوار باش انگشتش را
روی چراغ گذاشت تا حدی که بوی سوختن آن به مشام رسید و از درد شدید بر خود
میپیچید و با خود میگفت: ای دشمن خدا اگر تو بر آتش چراغ و این شعلهی
ضعیف صبر نکنی پس چگونه آتش سهمگین دوزخ را تحمل خواهیکرد؟ با پارچهای
انگشت سوختهاش را بست و اندکی نشست. بار دیگر ابلیس بر او هجوم آورد و این
بار انگشت دیگرش را روی شعلهی چراغ گذاشت و از آن هم بوی سوختن پوست و
استخوانش برخاست. این چنین جنگ و مبارزه بین او و ابلیس در طول شب ادامه
یافت و تا طلوع فجر لحظهای آرام و قرار نداشت. هنگام صبح برای ادای نماز
به پا خواست در حالی که به شدت درد میکشید نمازش را به جا آورد و با قلبی
آرام و آسوده خاطر به دختر صبحانه داد و او را به مدرسه برد.
پدر دختر بیصبرانه انتظار او
را میکشید و هنگامی که دختر را دید او را در آغوش گرفت نزدیک بود از شادی
بال در بیاورد و بیاختیار از چشمانش اشک شوق سرازیر شد. دختر داستان را
برای پدرش نقل کرد از سختی و اضطراب تنهایی و رنج و دردی که آن جوان در راه
عقیدهاش تحمل کرده بود و از امانت داری و شهامت و غیرت و از گذشت و ایثار
آن جوان مؤمن و متعهد پدرش را با خبر کرد و بالاخره آنچه که آن جوان به
دستان خود کرده بود همه را مانند فیلمی در برابر چشمان پدرش به نمایش
گذاشت.
آنگاه پدرش به جوان نزدیک شد و
بر او سلام کرد و از او تشکر و قدردانی نمود. وقتی به دستان جوان نگاه کرد
که آنها را با پارچهای پیچیده بود تعجبش افزوده شد و از ایمان و تقوای آن
جوان متأثر شد. سپس از جوان تشکر و قدردانی کرد و او را همراه با دخترش به
خانه دعوت کرد و از او پذیرایی نمود و دخترش را به عقد او درآورد و با
وجود اینکه رئیس قبیله و مردی خوش نام و نشان بود حاضر شد دخترش را به عقد
آن جوان ناآشنا اما مؤمن و غیور درآورد.
بعد از مراسم ازدواج آنها را در منزل خود اسکان داد و تا پایان تحصیل هزینهی او را تحمّل کرد.
این چنین است تأثیر ایمان و یقین در دنیا و باید ثمرهی آن در آخرت چگونه باشد.
آنچه را مطالعه کردید قصهای
واقعی است که بدون دخل و تصرف نقل شده و هدیهی گرانبهایی برای تمام جوانان
پسر و دختر این عصر و زمانه است. به امید اینکه همهی جوانان، عفت و
پاکدامنی را بهترین ثمرهی عمر گرانبهای خویش بدانند و یقین داشته باشند که
نیکی پیوسته تا روز قیامت ماندگار خواهد بود.
ترتیب کننده :عنایت الله (خیراندیش)
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سهشنبه
تاریخچه مختصر مسجد حاجی عبدالرحمن
تاریخچه مختصر مسجد حاجی عبدالرحمن
مسجد حاجی عبدالرحمن واقع پارک زرنگار کابل، یکی از بزرگترین و عصری ترین مساجد در افغانستان میباشد. عمارت این مسجد در اوایل سال 2001م توسط محترم حاجی عبدالرحمن آغاز شد که بعداً بنام حاجی عبدالرحمن مسمی گردید. بنیاد مالی این مسجد از پول شخصی حاجی عبدالرحمن پرداخت شده است. حاجی عبدالرحمن یک فرد محترم، و تجارت پیشه مشهور در افغانستان بود.
حاجی عبدالرحمن در سال 1919م در قریه شیوکی کابل تولد گردید و در19هم نوامبر سال 2002 در پشاور پاکستان وفات یافت و در قریهء آبائی شان (شیوکی) کابل به خاک سپرده شدند. روح شان شاد و جنات فردوس مقام شان باد. آخرین و دیرینه ترین آروزی مرحوم حاجی عبدالرحمن اعمار نمودن یک باب مسجد در کابل بود که به مرحمت الله متعال ج این آرزو در سال 2001م پس از اتخاذ جواز کاری آن در پارک زرنگار کابل برآورده شد. مسؤولیت اخذ جواز ساختمانی مسجد از حکومت، به عهده حاجی سید عارف یکی از کارمندان سابقه دار مرحوم حاجی عبدالرحمن بود.
الحمدلله مسجد مذکور چند هفته قبل از ماه رمضان سال 2012م به روی نمازگذاران بازگردید. محفل بازگشائی مسجد به روزه جمعه 13 جولای 2012 با حضورداشت تعداد از رهبران مذهبی، رئیس جمهوری افغانستان حامد کرزی و برخی از مقامات بلند پایهء دولتی برگذار گردید. بعد از بازگشائی مسجد، نماز جمعه نخستین نماز بود که اجراء گردید. اولین نماز تراویح و ختم قرآن عظیم الشأن در ماه مبارک رمضان توسط محترم قاری مبین امام فعلی مسجد اجراء گردید. اولین نماز عید با اشتراک تخمیناً 15 الی 20 هزار نمازگذار نیز اجرا گردید. بنا بر حضور بیش از حد نماز گذاران، از پارک ها و باغچه های مسجد نیز برای ادای نماز استفاده صورت گرفت.
طراحی:
طراحی ساختمانی:
طراحی ساختمانی مسجد توسط مهندس ورزیده افغان محترم غلام فاروق که از کوهستان کابل میباشد انجام گردیده است.
طراحی مهندسی:
طراحی مهندسی مسجد را ابتداء مهندس عبدالاحد وحید آغاز کرده بود که بعد از یک مدت طویل قادر به تکمیل نمودن فقط 10 الی 15فیصد کار گردید و درنهایت بدون تکمیل نمودن نقشه راهی دبی گردیدند و این کار سبب گردید تا کار مسجد تقریباً دوسال به تاخیر افتد.
بعد از اینکه مهندس عبدالاحد کار طراحی را ناتکمیل گذاشت، مسئولیت کاری آن را مهندس غلام فاروق به همکاری محمد شعیب رسول و مهندس محمد داؤود ایشان زی به عهده گرفتند و به همکاری یکدیگر طراحی مهندسی آن را تکمیل نمودند. به محض تکمیل شدن کار طراحی، مسؤولیت طرح نهائی، آماده سازی نقشه و طرح قابل تطبیق آن را در برنامه AutoCAD مهندس حفیظ الله هاشمی بدوش گرفت.
مسؤولیت تنظیم و هماهنگی عمومی در جریان پروژه در تمام ابعاد به دوش محمد شعیب رسول فرزند مرحوم حاجی عبدالرحمن بوده است. مهندس رحیم گل مدیریت پروژه را به عهده داشت که فعلاً مسؤول پیشبرد امور روز مره مسجد میباشد. مهندس گل آقا حیدری مهندس ساحوی بوده است. در این پروژه محمد شریف شاهنواز نیز بطور خستگی ناپذیر فعالیت کرده است. برای تمام آنانیکه در راستای تکمیل نمودن این پروژه مجلل سعی و تلاش نموده اند، از بارگاه خداوند متعال ج اجر و پاداش بی کران تمنا داریم.
شرح:
مسجد حاجی عبدالرحمن دارای سه تالار و یک صوفه باز میباشد و گنجایش 10000 نماز گذار را در یک وقت دارا میباشد.
تالار های مخصوص ادای نماز:
تالار اصلی مسجد در طبقه اول اعمار گردیده که اندازهء آن تقریباً 900 متر مربع (9.884 فوت) میباشد و با یک گنبد بزرگ نیم کره ای منحنی شکل تحت پوشش قرار گرفته است. تالار نماز گذاری دومی در سطح زمین ساخته شده که مساحت آن نیز 900 متر مربع (9.884 فوت) میباشد. تالار طبقه دوم اساساً برای طبقه اناث ساخته شده که تخمیناً 500 متر مربع (5.380 فوت) مساحت دارد و با سه گنبد پوشش داده شده است.
کندیل/چلچراغ:
در ساختمان داخلی مسجد به طور عموم 20 کندیل “دست ساخته” بکار رفته است که هر گنبد و محراب دارای یک کندیل میباشد. بزرگترین کندیل در تالار عمومی نصب گردیده که 3300 کیلو وزن دارد و دارای دو دایره و یک قسمت کروی میباشد. قطر دایره برزگ آن 20 متر (66 فوت) است و دایره کوچک آن 7 متر (23 فوت) میباشد. دایره مرکزی کندیل دارای 400 حباب بوده و 3 متر (9 فوت) قطر دارد.
گنبد ها:
ساختمان مسجد عموماً دارای 20 گنبد میباشد که تالاری اصلی یا عمومی مسجد را بزرگترین گنبد که دارای 44 کلکین قوسی شکل میباشد پوشش داده است. این گنبد دل انگیز توسط آیه های از قرآن کریم و خوشنویسی های قشنگ اسلامی مزین شده است. قسمت بیرونی این گنبد را 88 ستون خرمائی رنگ مزین کرده است. از جمع پنچ گنبد متوسط، سه گنبد آن در سطح ساختمان تالار نمازگذاری ویژه خواهران، یکی آن در ورودی عمومی ساختمان مسجد و یکی دیگر آن بالای دروازه عمومی مسجد ساخته شده است. این گنبد ها نیز با خوشنویسی های اسلامی در قسمت های داخلی شان مزین گردیده است.
منار ها:
مسجد حاجی عبدالرحمن دارای دو منار در قسمت های کناری خود میباشد که هردو منار تقریباً 62 متر (204 فوت) ارتفاع دارد و هر منار دارای یک ذخیره آب برای محل طهارت میباشد.
طهارت خانه و تشناب ها:
طهارت خانه مسجد در مساحت 1600 متر مربع (17215 فوت مربع) در قسمت تحتانی ساختمان مسجد ساخته شده و ظرفیت 500 نفر را در یک وقت دارا میباشد. بخاطر بهداشت و نظافت هرچه بیشتر، 48 تشناب به شکل جداگانه و دور از ساختمان اصلی مسجد ساخته شده است. تشناب ها و محل طهارت برای طبقه اناث از ساحه ذکور نیز جدا و بدور ساخته شده است.
مرکز آموزشی:
کتابخانه مسجد یکی از غنی ترین و بزرگترین کتابخانه ها در کشور شناخته شده است. این کتابخانه فعلاً دارای حدوداً 150000 کتاب میباشد. ساحات جداگانه مطالعه برای اناث و ذکور نیز فراهم شده است. مرکز آموزشی این مسجد فعلاً صنوف آموزشی تجوید، ترتیل و قرائت قرآن عظیم الشان را برای طبقهء اناث و ذکور پیشکش میکند.
تهیه و ترتیب کننده : عنایت الله (خیراندیش)
آیا به کلمات و الفاظی که روزانه می نویسیم دقت کرده ایم
آیا به کلمات و الفاظی که روزانه می نویسیم دقت کرده ایم ؟
برخی از این الفاظ رایج به دلیل عدم مشروعیت
و مخالفت آنان با اعتقادات ما می تواند خطراتی
به همراه داشته باشد.
از بین این الفاظ ( ان شاء الله ) در بعضی اوقات
« انشاء الله»
نوشته می شود, با کمی دقت به معانی این دو
متوجه می شویم که این دو لفظ با هم تفاوت دارند .
إنشاء مصدر فعل « أنشأ » و به معنای
( ایجاد کردن، به وجود آوردن، خلق کردن ) است.
طبق این آیه (( إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً )) (۳۵٫واقعه)
ما آنان را به وصفی ناگفتنی ایجاد کردیم .
پس ابراز (انشاءالله) در مواقعی که می خواهیم کاری را انجام دهیم، معنای
ایجاد و خلق از سوی ما را القاء می کند.
یعنی ما خداوند را ایجاد کرده ایم.( العیاذبالله)
« إن» در (ان شاء الله) حرف شرط و به معنای « اگر »
و فعل « شاء » به معنای خواستن و مقدر کردن است.
و ما با نوشتن إن شاء الله به این صورت می گوییم:
( اگر خداوند مقدر فرمود؛ به خواست خدا) .
نصيحت و حكمت |
||
عربی
قال ميمون بن مهران: «إن العبد إذا أذنب ذنباً نكت في قلبه بذلك الذنب نكتة
سوداء، فإن تاب محيت من قلبه فترى قلب المؤمن مجلي مثل المرآة، ما يأتيه
الشيطان من ناحية إلا أبصره، وأما الذي يتتابع في الذنوب فإنه كلما أذنب
ذنباً نكت في قلبه نكتة سوداء، فلا يزال ينكت في قلبه حتى يسود قلبه، ولا
يبصر الشيطان من حيث يأتيه»."حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم
اصفهاني.
«
» -
«
ميمون بن مهران فرمود: «هرگاه بنده اي گناهي را مرتکب شود نقطه سياهي بر
قلبش پديدار مي شود، ولي هرگاه توبه کرد آن نقطه سياه از قلبش پاک مي شود،
پس قلب مؤمن مانند آينه روشن است، و شيطان (براي فريفتن او) جز با زير نظر
گرفتن وي (و حيله) سراغش نمي آيد. اما آنکس که مدام در حال گناه است با هر
گناهي که انجام مي دهد نقطه ي سياهي بر قلبش پديدار مي شود تا آنکه قلبش
کاملا سياه مي گردد، و شيطان هرگاه سراغش برود نيازي به فريب و زير نظر
گرفتنش ندارد».
».
|
اشتراک در:
پستها (Atom)